نویسنده اجتماعی • محمد حسینی

زن بگیرد درست می‌شود. شوهر کند درست می‌شود. آن‌‌قدر این جمله را شنیده‌ایم که ارزش‌اش را دارد تا از آن به عنوان ضرب‌المثل یاد کنیم ولی ضرب‌المثل تفاوت عظیمی با این جمله دارد، آن هم این است که ضرب‌المثل به مرور و در اکثر مواقع صحت خود را تایید می‌کند [...]

متن آزاد شماره ۲۹: این‌بار اگر خواستی من را قضاوت کنی

خواهشاً این‌بار اگر خواستی من را قضاوت کنی، ابتدا به خودم بگو. نه برای آن‌که جلوی‌ات را بگیرم. نه برای آن‌که نوع گویش‌ات را تذکر دهم. تنها می‌خواهم با کمال ادب و احترام، در نهایت خون‌گرمی، تو را به خانه‌ام دعوت کنم. تقاضا دارم مدتی را مهمان من باشی. زیر [...]

متن آزاد شماره ۲۸: روزی که من سرما خوردم

همیشه قبل از بیرون رفتن از خانه، درِ تراس را باز می‌کردم تا میزان سرما و گرمای هوا را بسنجم و برطبق آن پوشش بیرون‌ام را انتخاب کنم. روزی از فصل‌ پاییز بود، هوا را بررسی کردم، سرد بود. بلوز آستین بلند کلفتی را بر تن کردم و راهیِ خیابان [...]

متن آزاد شماره ۲۷: تک‌چشمی که خدا بود!

روزی شخصی تک‌چشم به شهری سفر کرد. از آغاز ورودش به آن شهر، شروع کرد به امر و نهی کردن به دیگران. بی‌آن‌که کسی او را بشناسد یا او کسی را بشناسد به دیگران دستور می‌داد. به دیگران گوش‌زد می‌کرد شما باید از من اطاعات کنید و حرف‌های مرا بی‌چون [...]

متن آزاد شماره ۲۶: اگر روزی قصد کشتن شخصی را داشتی…

اگر روزی قصد کشتن شخصی را داشتی خواهشاً به او از قصد و غایت‌ات چیزی نگو نگذار از این عمل‌ات هیچ بویی ببرد اجازه نده ترس به دل‌اش سرازیر شود مردن حس بدی دارد! قطعاً ترس از مردن، او را قبل از مرگ، هزاران بار خواهد کشت نگذار این دنیا [...]

متن آزاد شماره ۲۵: یک پیر زنِ زشت

قد بلندی نداشت، البته قد کوتاهی هم نداشت، نسبت به سن و سال‌اش متناسب به نظر می‌رسید. اصلاً یک زنِ پیر -شاید هم میان‌سال- قد به چه کارش می‌آید؟ آن هم زنی به زشتی او! یک زن چاق! آن هم نه یک چاق معمولی، چاقی که پله‌پله بودن چربی‌های شکم‌اش [...]

متن آزاد شماره ۳۳: روزی که من غرق شدم!

شهریور 22, 1400

بعد از مدت‌ها با دایی و پدرم به استخر رفته بودیم. بعد از ورود به رختکن، لباس‌ها را که کندیم هم‌چون دسته‌‌ای اردک، پدر جلو، بعد دایی و در انتها من، به یه خط به سمت استخر می‌رفتیم. استخر دو پله برای ورود به آب داشت که من همیشه از [...]

متن آزاد شماره ۳۲: یک مادر احمق!

مرداد 2, 1400

با نوجوان‌های بسیاری صحبت کرده‌ام. هر کدام‌شان به‌نوعی از زندگی شکایت داشتند. کم پیش می‌آمد شکایت‌هایی که از محیط خانه و خانواده می‌شد مورد قبول من واقع شود. چرا که باور داشتم بچه‌های این دوره و زمانه کم طاقت شده‌اند و گاهاً هرچیزی کاسه صبرشان را لبریز می‌کند. پس خیلی [...]

متن آزاد شماره ۳۱: از آدم‌ها بدم می‌آید!

خرداد 27, 1400

از آدم‌ها بدم می‌آمد! از آدم‌ها و اجتماع‌شان. تا جایی که یادم می‌آید لقب اجتماع‌گریز را کسب کرده بودم. به‌واسطهٔ فاصله‌ای که نسبت به دورهمی‌ها و مهمان‌‌ها اتخاذ می‌کردم، صفت افسردگی هم به آن اضافه شده بود. نه دل خوشی از آدم‌ها داشتم، نه علاقه‌ای داشتم که دل خوشی از [...]

متن آزاد شماره ۳۰: زن بگیرد درست می‌شود، شوهر کند درست می‌شود

زن بگیرد درست می‌شود. شوهر کند درست می‌شود. آن‌‌قدر این جمله را شنیده‌ایم که ارزش‌اش را دارد تا از آن به عنوان ضرب‌المثل یاد کنیم ولی ضرب‌المثل تفاوت عظیمی با این جمله دارد، آن هم این است که ضرب‌المثل به مرور و در اکثر مواقع صحت خود را تایید می‌کند [...]

متن آزاد شماره ۲۹: این‌بار اگر خواستی من را قضاوت کنی

خواهشاً این‌بار اگر خواستی من را قضاوت کنی، ابتدا به خودم بگو. نه برای آن‌که جلوی‌ات را بگیرم. نه برای آن‌که نوع گویش‌ات را تذکر دهم. تنها می‌خواهم با کمال ادب و احترام، در نهایت خون‌گرمی، تو را به خانه‌ام دعوت کنم. تقاضا دارم مدتی را مهمان من باشی. زیر [...]

متن آزاد شماره ۲۸: روزی که من سرما خوردم

همیشه قبل از بیرون رفتن از خانه، درِ تراس را باز می‌کردم تا میزان سرما و گرمای هوا را بسنجم و برطبق آن پوشش بیرون‌ام را انتخاب کنم. روزی از فصل‌ پاییز بود، هوا را بررسی کردم، سرد بود. بلوز آستین بلند کلفتی را بر تن کردم و راهیِ خیابان [...]

متن آزاد شماره ۲۷: تک‌چشمی که خدا بود!

روزی شخصی تک‌چشم به شهری سفر کرد. از آغاز ورودش به آن شهر، شروع کرد به امر و نهی کردن به دیگران. بی‌آن‌که کسی او را بشناسد یا او کسی را بشناسد به دیگران دستور می‌داد. به دیگران گوش‌زد می‌کرد شما باید از من اطاعات کنید و حرف‌های مرا بی‌چون [...]

متن آزاد شماره ۲۶: اگر روزی قصد کشتن شخصی را داشتی…

اگر روزی قصد کشتن شخصی را داشتی خواهشاً به او از قصد و غایت‌ات چیزی نگو نگذار از این عمل‌ات هیچ بویی ببرد اجازه نده ترس به دل‌اش سرازیر شود مردن حس بدی دارد! قطعاً ترس از مردن، او را قبل از مرگ، هزاران بار خواهد کشت نگذار این دنیا [...]

متن آزاد شماره ۲۵: یک پیر زنِ زشت

قد بلندی نداشت، البته قد کوتاهی هم نداشت، نسبت به سن و سال‌اش متناسب به نظر می‌رسید. اصلاً یک زنِ پیر -شاید هم میان‌سال- قد به چه کارش می‌آید؟ آن هم زنی به زشتی او! یک زن چاق! آن هم نه یک چاق معمولی، چاقی که پله‌پله بودن چربی‌های شکم‌اش [...]

کتاب های محمد حسینی

کتاب خط خطی های بی رنگ

سومین کتاب محمد حسینی

جملات کتاب خط خطی های بی رنگ در فواصل زمانی متخلف و در پی رخدادی نوشته شده‌اند. ۲۰۰ عدد جملهٔ ثبت شده در این کتاب، حاصل گردآوری جملات نوشته شده در طی یک سال می‌باشد.

کتاب خط خطی های بی وزن

دومین کتاب محمد حسینی

جملات کتاب خط خطی های بی وزن در فواصل زمانی متخلف و در پی رخدادی نوشته شده‌اند. ۲۰۰ عدد جملهٔ ثبت شده در این کتاب، حاصل گردآوری جملات نوشته شده در طی یک سال می‌باشد.

کتاب ۲۹ قانونی که…

اولین کتاب محمد حسینی

متن‌های کتاب ۲۹ قانونی که در فواصل زمانی متخلف و در پی رخدادی نوشته شده‌اند. ۲۹ قانون ثبت شده در این کتاب، حاصل گردآوری قوانین نوشته شده در طی دو سال می‌باشد.

کتاب های محمد حسینی

کتاب خط خطی های بی رنگ

سومین کتاب

جملات کتاب خط خطی های بی رنگ در فواصل زمانی متخلف و در پی رخدادی نوشته شده‌اند. ۲۰۰ عدد جملهٔ ثبت شده در این کتاب، حاصل گردآوری جملات نوشته شده در طی یک سال می‌باشد.

کتاب خط خطی های بی وزن

دومین کتاب

جملات کتاب خط خطی های بی وزن در فواصل زمانی متخلف و در پی رخدادی نوشته شده‌اند. ۲۰۰ عدد جملهٔ ثبت شده در این کتاب، حاصل گردآوری جملات نوشته شده در طی یک سال می‌باشد.

کتاب ۲۹ قانونی که…

اولین کتاب

متن‌های کتاب ۲۹ قانونی که در فواصل زمانی متخلف و در پی رخدادی نوشته شده‌اند. ۲۹ قانون ثبت شده در این کتاب، حاصل گردآوری قوانین نوشته شده در طی دو سال می‌باشد.

دوره های محمد حسینی

قانون های زندگی محمد حسینیمشاهده همهٔ قوانین

قانون شماره ۳۵: مرد که نمی‌رقصد!

آبان 16, 1400

رقصیدن مرد و زن نمی‌شناسند ولی سبک رقصیدنی که برای یک زن در ذهن داریم زمین تا آسمان با سبک رقصیدنی که برای یک مرد در ذهن داریم فرق می‌کند. به صورت کلی تحرک و لرزش بدن در رقص زن‌ها بسیار بیش‌تر از رقص مردان است. کمی عروسی‌ها و دورهمی‌ها [...]

قانون شماره ۳۴: کارت که تمام شد، یک هفته بمان!

پس از سپری کردن روزها و گذر از خیلی از مسائل، احتمالاً خَرِ ما هم دیگر از پل عبور کرده است. این‌جا دقیقا همان نقطه‌ای است که دیگر به طرف‌مان نیازی نداریم! این‌جا همان نقطه‌ای است که رابطه را یک‌طرفه تمام می‌کنیم. تو را به خیر و ما را به [...]

قانون شماره ۳۳: از آدمی که تنها به یک صراط مستقیم است، بترسید!

از آدمی که تنها یک کتاب در تمام عمرش خوانده است آدمی که تنها از یک مرجع تقلید پیروی می‌کند آدمی که تنها یک خبرگزاری را تماشا می‌کند آدمی که تنها یک نشریه را می‌خواند آدمی که تنها یک باور در سر دارد آدمی که تنها یک مذهب را قبول [...]

قانون شماره ۳۲: طلاق نگیر!

زمان قدیم واژهٔ طلاق بار معنایی مشابه با واژه س** داشت. یعنی اگر کلمهٔ طلاق را به زبان‌تان می آوردید همانند کلمه س** همان قدر وقیح و زننده بود. کلمهٔ طلاق هرچه‌قدر کریه بود عمل آن یعنی طلاق گرفتن یک‌صدبرابر کریه‌تر بود. به نوعی اگر از کسی می‌شنیدید که فلانی [...]

قانون شماره ۳۱: لطفاً با لهجهٔ تهرانی صحبت کن!

همیشه سعی کرده‌ایم فارسی صحبت کنیم. البته چون در ایران زندگی می‌کنیم باید هم فارسی صحبت کنیم. منظور من لهجهٔ فارسی بود. البته لهجهٔ فارسی هم نه، لهجهٔ تهرانی در اصل! در واقع حرف زدن به زبان فارسی با لهجهٔ تهرانی. نمی‌دانم چرا و چگونه لهجهٔ تهرانی شد لهجهٔ رسمی [...]

قانون شماره 30: مثل یک مرغ زندگی کن

آبان 21, 1398

⁣عقابی بالای کوهی سه تخم گذاشته بود. روزی از روز‌ها یکی از این تخم‌ها به دلیل طوفان شدیدی که وجود داشت از لانه عقاب خارج شده و به سمت دامنه کوه قِل می‌خورد. این قِل خوردن ادامه می‌یابد تا این تخم به مزرعه‌ای وارد شده و پیش پای مرغ فربه‌ای [...]

قانون شماره 29: لباس رنگی نپوش

مرداد 23, 1398

همیشه زیبایی در سادگی‌ معنا می‌شود، در رنگ و طرح‌های ساده، در حالات پیش فرض و پیش پا افتاده!⁣ ما همیشه پوشیدن لباس‌های رنگ تیره را به رنگ‌های روشن ترجیح می‌دهیم. رنگ‌های مشکی، طوسی، نوک مدادی و هر نوع رنگ دیگری از باب تیره‌اش انتخاب اکثر ما برای پوشش است. [...]

قانون شماره 28: قلبت را دم دست بگذار

مرداد 4, 1398

گاهی تمام هَم و غَمِ آدم‌ها دستیابی به چیزی است که حتی نحوه استفاده و نگهداری از آن را نمی‌دانند. آن‌ها دیوانه‌وار تلاش می‌کنند تا انتهای هر داستانی را بر ملا سازند. با شور و اشتیاقِ فراوان در پی شکست دادن غولِ مرحله آخر، بازی‌های مختلفی را شروع می‌کنند، ماموریت‌شان [...]

قانون شماره 27: از اولین تجربه دیگران بترس

تیر 22, 1398

مواد مخدر همیشه اعتیاد آور نیست، در واقع هر انسانی به آن‌ اعتیاد پیدا نمی‌کند. شخص با توجه به دیده‌ها، شنیده‌ها و تصورات به سمت مواد مخدر می‌رود اگر این مواد در حد یا فراتر از تصوراتش ظاهر شود فرد احساس رضایت می‌کند و مصرف مواد را در فهرست عناوین [...]

قانون شماره ۳۵: مرد که نمی‌رقصد!

آبان 16, 1400

رقصیدن مرد و زن نمی‌شناسند ولی سبک رقصیدنی که برای یک زن در ذهن داریم زمین تا آسمان با سبک رقصیدنی که برای یک مرد در ذهن داریم فرق می‌کند. به صورت کلی تحرک و لرزش بدن در رقص زن‌ها بسیار بیش‌تر از رقص مردان است. کمی عروسی‌ها و دورهمی‌ها [...]

قانون شماره ۳۴: کارت که تمام شد، یک هفته بمان!

پس از سپری کردن روزها و گذر از خیلی از مسائل، احتمالاً خَرِ ما هم دیگر از پل عبور کرده است. این‌جا دقیقا همان نقطه‌ای است که دیگر به طرف‌مان نیازی نداریم! این‌جا همان نقطه‌ای است که رابطه را یک‌طرفه تمام می‌کنیم. تو را به خیر و ما را به [...]

قانون شماره ۳۳: از آدمی که تنها به یک صراط مستقیم است، بترسید!

از آدمی که تنها یک کتاب در تمام عمرش خوانده است آدمی که تنها از یک مرجع تقلید پیروی می‌کند آدمی که تنها یک خبرگزاری را تماشا می‌کند آدمی که تنها یک نشریه را می‌خواند آدمی که تنها یک باور در سر دارد آدمی که تنها یک مذهب را قبول [...]

قانون شماره ۳۲: طلاق نگیر!

زمان قدیم واژهٔ طلاق بار معنایی مشابه با واژه س** داشت. یعنی اگر کلمهٔ طلاق را به زبان‌تان می آوردید همانند کلمه س** همان قدر وقیح و زننده بود. کلمهٔ طلاق هرچه‌قدر کریه بود عمل آن یعنی طلاق گرفتن یک‌صدبرابر کریه‌تر بود. به نوعی اگر از کسی می‌شنیدید که فلانی [...]

قانون شماره ۳۱: لطفاً با لهجهٔ تهرانی صحبت کن!

همیشه سعی کرده‌ایم فارسی صحبت کنیم. البته چون در ایران زندگی می‌کنیم باید هم فارسی صحبت کنیم. منظور من لهجهٔ فارسی بود. البته لهجهٔ فارسی هم نه، لهجهٔ تهرانی در اصل! در واقع حرف زدن به زبان فارسی با لهجهٔ تهرانی. نمی‌دانم چرا و چگونه لهجهٔ تهرانی شد لهجهٔ رسمی [...]

قانون شماره 30: مثل یک مرغ زندگی کن

آبان 21, 1398

⁣عقابی بالای کوهی سه تخم گذاشته بود. روزی از روز‌ها یکی از این تخم‌ها به دلیل طوفان شدیدی که وجود داشت از لانه عقاب خارج شده و به سمت دامنه کوه قِل می‌خورد. این قِل خوردن ادامه می‌یابد تا این تخم به مزرعه‌ای وارد شده و پیش پای مرغ فربه‌ای [...]

قانون شماره 29: لباس رنگی نپوش

مرداد 23, 1398

همیشه زیبایی در سادگی‌ معنا می‌شود، در رنگ و طرح‌های ساده، در حالات پیش فرض و پیش پا افتاده!⁣ ما همیشه پوشیدن لباس‌های رنگ تیره را به رنگ‌های روشن ترجیح می‌دهیم. رنگ‌های مشکی، طوسی، نوک مدادی و هر نوع رنگ دیگری از باب تیره‌اش انتخاب اکثر ما برای پوشش است. [...]

قانون شماره 28: قلبت را دم دست بگذار

مرداد 4, 1398

گاهی تمام هَم و غَمِ آدم‌ها دستیابی به چیزی است که حتی نحوه استفاده و نگهداری از آن را نمی‌دانند. آن‌ها دیوانه‌وار تلاش می‌کنند تا انتهای هر داستانی را بر ملا سازند. با شور و اشتیاقِ فراوان در پی شکست دادن غولِ مرحله آخر، بازی‌های مختلفی را شروع می‌کنند، ماموریت‌شان [...]

قانون شماره 27: از اولین تجربه دیگران بترس

تیر 22, 1398

مواد مخدر همیشه اعتیاد آور نیست، در واقع هر انسانی به آن‌ اعتیاد پیدا نمی‌کند. شخص با توجه به دیده‌ها، شنیده‌ها و تصورات به سمت مواد مخدر می‌رود اگر این مواد در حد یا فراتر از تصوراتش ظاهر شود فرد احساس رضایت می‌کند و مصرف مواد را در فهرست عناوین [...]

پاورقی های محمد حسینیمشاهده همهٔ پاورقی ها

پاورقی شماره 3: گدایان خیابانی

فروردین 13, 1398

از کودکی همیشه به افرادی که در گوشه و کنار خیابان‌ها گدایی می‌کردند، نگاه می‌کردم. به افرادی که در چهار‌راه‌ها با سماجت تمام قصد شستن شیشه خودرو‌ها را داشتند تا شاید بتوانند پولی به دست بیاورند نگاه می‌کردم، به گل فروشان، فال فروشان، حتی به جمله‌هایی که استفاده می‌کردند، “آقا [...]

پاورقی شماره 2: سنگ مفت، هشتگ مفت

هشتگ چیست و نحوه استفاده از آن به چه صورت است؟ خدا را شکر اکثراً با این واژه آشنا هستید و تا به حال دستِ کم چند هشتگِ مختلف را برای پست‌هایتان استفاده کرده‌اید. ولی یک توضیح مختصر برای آن دسته از افرادی که به تازگی با این واژه آشنا [...]

پاورقی شماره 1: دایرکت = بلاک!

خدا را شکر این جمله برای خیلی از افراد آشنا است! جمله‌ای که به وفور در پروفایل دختران در شبکه‌های اجتماعی همانند اینستاگرام مشاهده می‌کنیم. به علت مشاهده بیش از حد این متن در پروفایل‌ها سعی کردم تا مطلبی در این باره بنویسم. هنگامی که داخل پروفایل یک شخص می‌روید [...]

پاورقی شماره 3: گدایان خیابانی

فروردین 13, 1398

از کودکی همیشه به افرادی که در گوشه و کنار خیابان‌ها گدایی می‌کردند، نگاه می‌کردم. به افرادی که در چهار‌راه‌ها با سماجت تمام قصد شستن شیشه خودرو‌ها را داشتند تا شاید بتوانند پولی به دست بیاورند نگاه می‌کردم، به گل فروشان، فال فروشان، حتی به جمله‌هایی که استفاده می‌کردند، “آقا [...]

پاورقی شماره 2: سنگ مفت، هشتگ مفت

هشتگ چیست و نحوه استفاده از آن به چه صورت است؟ خدا را شکر اکثراً با این واژه آشنا هستید و تا به حال دستِ کم چند هشتگِ مختلف را برای پست‌هایتان استفاده کرده‌اید. ولی یک توضیح مختصر برای آن دسته از افرادی که به تازگی با این واژه آشنا [...]

پاورقی شماره 1: دایرکت = بلاک!